۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

غم باد دیوار


عصر بعد از اون که کلی تنبلی کردم بالاخره بلند شدم و توی هوای گرم و زیر آسمان آفتابی راه افتادم تا سری به پارک پرندگان بزنم و صفایی کنم. نرسیده به پارک ایستگاه پاسار سنی که پیاد شدم بارون گرفت، گفتم تا یه دوری توی سنترال مارکت بزنم بند میاد. بارید و بارید و بارید بارانی! حالا کجاها رفتم و چه شد بماند. حالا که برگشتم، بارون که کج زده از لای قاب پنجره ریخته داخل اتاق، کفپوش چوبی که خیس شده هیچ، پشت رنگ دیوار قدر یه بِه اصفهانی آب بارون جمع شده درست مثل زیر گلوی یه قورباغه که باد می کنه منم موندم چه کنم با این غم باد دیوار؟

۴ نظر:

رهگذر گفت...

:)

Azam گفت...

دیگه همینه دیگه زندگی ...
ولی امیدوارم که عمر روزای بغض آلوده ات کمتر و کمتر بشن دوست خوبم

ناشناس گفت...

fekr konam gham aabe na gham baad
ini ke gofti
say kon bi tavajoh az kenaresh begzari begi man ke moshkeli nemibinam.
hameye idealaamo daram
ama yeki 2 tash hanouz moonde!!!

Unknown گفت...

حل شد بابا. به یاری مشاوره ی دوستان از طریق ویدئو کنفرانس :)) قضیه با روش بیرون کشی مایع از توده حل شد.