۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

چیزی شبیه امید، چیزی شبیه سالِ نو!




چیزی شبیه نوروز اتفاق خواهد افتاد، غربت امسال را انگار با هیچ دعای سال تحویلی نمی شود جبران کرد.
یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنـا الی احسن الحال.
از اسفند به فروردین خواهیم شتافت ولی، این عبور آرام چیزی همراه دارد که آغاز هیچ کدام از ماه های دیگر آبستنش نیستند.
فروردین، باردارِ اَمید است، اُمید بهبودی، امید آزادی، امید به باز شکفته شدن.

.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

کمدی ایرانی


سفر های گاه و بی گاه من به شهر سهراب سپهری یا به قول بعضی دوستان شهر آقای قرائتی(!) یک بعد لاینفک دارد، آن هم فیلم هایی است که شاگرد شوفراتوبوس توی مسیر برایمان پخش می کند.
" تصویر دنیای هنر تقدیم می کند، دیری ری ریم..."
سوالی که با دیدن این فیلم ها مکرر در ذهنم مرور می کنم اینه : آیا نویسندگان گرامی این فیلم نامه ها نگاهی به ریخت شناسی داستان انداخته اند؟ فیلم هایی از این دست که اخیراً دیده ام مثل چار چنگولی، پسر تهرانی، زندگی شیرین، به روح پدرم، و... همه ریخت شناسی داستانی یکسانی دارند، به زبان ساده اش می شود جدال خیر و شر. اگر درون مایه بی ارزش این فیلم ها را ندیده بگیریم بیننده با دیدن یکی از این فیلم ها می تواند باقی داستان ها را به سادگی حدس بزند. فاکتورها همان ها هستند فقط کافی است جاگذاری کند.
چطور می شود که این همه فیلم می روند ارشاد و سر و دمشان می خورد ولی ما عین دو ساعت و سی دقیقه ای که داخل اتوبوس نشسته ایم چرند می بینیم؟ چطور باید از مردم کشوری که سینمای عامه پسندش خلاصه می شود در فیلم های فانتزیِ مبتذل انتظار داشت به چیزی مثل تفکر آزاد بیاندیشند؟ به حال چینین سینمایی آیا نباید گریست؟ و البته به حال مخاطبانش؟
باید نشست و مدام روی پرده ی سفید سینما قِر دادن بازیگران به اصطلاح کمدین( اصلاً همه چیز این جا تحریف شده حتی معنی کمدی!) را تماشا کرد؟ بعد هم این قر را دیجیتال کرد و کرد توی پاکت سی دی و داد دست مردم تا نه یک بار که بارها ببینند و به این شوخی های هرزه ی سطح پائین بخندند؟
یک روزی افتخار می کردند سینمای بعد از انقلاب پیشرفت کرده، چه از لحاظ کیفیت چه محتوا!!!! حالا جواب مخاطبان سینمای ایران را رضا شفیعی جم می دهد یا سید جواد رضویان؟ یا شاید هم باید از این پیرمرد تازه بازیگر ( که حتی نمی شود اسمش را آماتور گذاشت، که ادای کلمات عادی اش هم غیر طبیعی است) ، آقای پور مخبر، پرسید؟
من نه مفسر سینما هستم نه کارگردان و بازیگر، من یک ایرانی ام و به اندازه ی یک ایرانی می خواهم اعتراض کنم به این رویه ی ساخته شدن فیلم های سطح پایینی که نه تنها محتوایشان پوچ است که حتی خلاقیتی هم در شیوه ی بیان همین محتوای بی ارزش به خرج نمی دهند.
البته از سینمای ایران هر سال چند تایی هم فیلم نسبتاً خوب در می آید. که این چند تا در مقابل آن همه اصلاً منصفانه نیست.
ما می نشینیم و جوک های تکراری رضا عطاران را تماشا می کنیم و این می شود که آن طرف دنیا می آیند یک چیزی می سازند به اسم سنگسار ثریا و مثل توپ می ترکد. در حالی که این فیلم از دید یک مخاطب معمولی هم پر از اشکالات بزرگ است از تعدا شاهدان برای حکم قصاص و نحوه ی قضاوت برای حکم گرفته تا لهجه ی امریکایی ثریایِ  دهاتی در فیلم!
همین می شود اگر خودمان را عادت بدهیم به تماشای سینمای کمدی رضویانی و عطارانی و غیره حاصلش می شود دست به کار شدن هم وطنانی که چون دور از فضا کار می کنند غریبه اند با خیلی چیز ها حتی فارسی را با لهجه ی امریکایی حرف می زنند، آن وقت چطور باید انتظار داشت موضوع را درست به تصویر بکشند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

دوستی یعنی گره از کار کسی باز کردن


حاشیه : شنیدین این روزها یه مجله ی جوون پسند نسبتاً مشهور توی اصفهان نایاب شده؟ آخه یکی از اعضا تحریریه به شدت اون جا اسم در کرده.