۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

کمدی ایرانی


سفر های گاه و بی گاه من به شهر سهراب سپهری یا به قول بعضی دوستان شهر آقای قرائتی(!) یک بعد لاینفک دارد، آن هم فیلم هایی است که شاگرد شوفراتوبوس توی مسیر برایمان پخش می کند.
" تصویر دنیای هنر تقدیم می کند، دیری ری ریم..."
سوالی که با دیدن این فیلم ها مکرر در ذهنم مرور می کنم اینه : آیا نویسندگان گرامی این فیلم نامه ها نگاهی به ریخت شناسی داستان انداخته اند؟ فیلم هایی از این دست که اخیراً دیده ام مثل چار چنگولی، پسر تهرانی، زندگی شیرین، به روح پدرم، و... همه ریخت شناسی داستانی یکسانی دارند، به زبان ساده اش می شود جدال خیر و شر. اگر درون مایه بی ارزش این فیلم ها را ندیده بگیریم بیننده با دیدن یکی از این فیلم ها می تواند باقی داستان ها را به سادگی حدس بزند. فاکتورها همان ها هستند فقط کافی است جاگذاری کند.
چطور می شود که این همه فیلم می روند ارشاد و سر و دمشان می خورد ولی ما عین دو ساعت و سی دقیقه ای که داخل اتوبوس نشسته ایم چرند می بینیم؟ چطور باید از مردم کشوری که سینمای عامه پسندش خلاصه می شود در فیلم های فانتزیِ مبتذل انتظار داشت به چیزی مثل تفکر آزاد بیاندیشند؟ به حال چینین سینمایی آیا نباید گریست؟ و البته به حال مخاطبانش؟
باید نشست و مدام روی پرده ی سفید سینما قِر دادن بازیگران به اصطلاح کمدین( اصلاً همه چیز این جا تحریف شده حتی معنی کمدی!) را تماشا کرد؟ بعد هم این قر را دیجیتال کرد و کرد توی پاکت سی دی و داد دست مردم تا نه یک بار که بارها ببینند و به این شوخی های هرزه ی سطح پائین بخندند؟
یک روزی افتخار می کردند سینمای بعد از انقلاب پیشرفت کرده، چه از لحاظ کیفیت چه محتوا!!!! حالا جواب مخاطبان سینمای ایران را رضا شفیعی جم می دهد یا سید جواد رضویان؟ یا شاید هم باید از این پیرمرد تازه بازیگر ( که حتی نمی شود اسمش را آماتور گذاشت، که ادای کلمات عادی اش هم غیر طبیعی است) ، آقای پور مخبر، پرسید؟
من نه مفسر سینما هستم نه کارگردان و بازیگر، من یک ایرانی ام و به اندازه ی یک ایرانی می خواهم اعتراض کنم به این رویه ی ساخته شدن فیلم های سطح پایینی که نه تنها محتوایشان پوچ است که حتی خلاقیتی هم در شیوه ی بیان همین محتوای بی ارزش به خرج نمی دهند.
البته از سینمای ایران هر سال چند تایی هم فیلم نسبتاً خوب در می آید. که این چند تا در مقابل آن همه اصلاً منصفانه نیست.
ما می نشینیم و جوک های تکراری رضا عطاران را تماشا می کنیم و این می شود که آن طرف دنیا می آیند یک چیزی می سازند به اسم سنگسار ثریا و مثل توپ می ترکد. در حالی که این فیلم از دید یک مخاطب معمولی هم پر از اشکالات بزرگ است از تعدا شاهدان برای حکم قصاص و نحوه ی قضاوت برای حکم گرفته تا لهجه ی امریکایی ثریایِ  دهاتی در فیلم!
همین می شود اگر خودمان را عادت بدهیم به تماشای سینمای کمدی رضویانی و عطارانی و غیره حاصلش می شود دست به کار شدن هم وطنانی که چون دور از فضا کار می کنند غریبه اند با خیلی چیز ها حتی فارسی را با لهجه ی امریکایی حرف می زنند، آن وقت چطور باید انتظار داشت موضوع را درست به تصویر بکشند.

۷ نظر:

Azam گفت...

از ماست که بر ماست رفیق جان..
از چه زمانی ما اینقدر حقیر شدیم؟
ریشه هاش تاریخیه...

مینا گفت...

heh!
یوسف تیموریو حمید لولایی رو جا انداختی

حدیث گفت...

سینما فقط یک صحنه ی کوچیک از این لوده تئاتر زندگیه...

انجمن مردان خون به جیگر!! گفت...

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.. وای خدای من، خیلی درست کردی.. حالا برش گردون.. زود باش. باید بیشتر کره بریزی.. وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی.. هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک......
زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه احساسی دارم

رهگذر گفت...

نمی دونم چطوریه که با هر کی حرف می زنی دلش پره از شرایطی که حاکمه، از فیلم و سینما گرفته تا آموزش و دانشگاه و کار و... اونوقت فیلم اخراجی ها رکورد فروش میشکنه!
انگار ملت میخوان فقط بخندن...هر اتفاقی که داره میافته رو بیخیال شن،فکر و آزاد کنن و..فقط بخندن.

پ.ن:نمی دونم از بی غیرتیه،پایین بودن سطح آگاهیه،بسته بودن دست هاست،غم نانه،...چیه که نمیزاره ملت یکصدا شن.

مش قاسم به اتفاق عیال مربوطه!! گفت...

در باب آنچه رهگذر فرمود:
"رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از عالم وجاهل بستانی"

میم. ح. میم. دال گفت...

جایی که بحث از سرمایه گذاری مالی باشه خب هدف قطعا پولسازی هست. و بی خطر ترین راه همین ساختن فیلم اینطوری که خرجش کمه پول هم زیاد درمیاره چون ملت دنبال دو ساعت خوشی بی دغدغه میگردن. به هر صورت باید قبول کرد یه شکاف خیلی عمیق از نظر فرهنگی بین قشرهای مختلف مردم ما وجود داره. کتابها و تئاتر هامون رو نگاه کنی اینقدر در پیت نیستند ولی خب متاسفانه مخاطبشون محدود تره.

اصولا محرومیت در هر زمینه ای سلیقه آدمو میاره پایین. حالا چه این زمینه چه زمینه های دیگه.