۱۳۹۵ آبان ۱۹, چهارشنبه

دنیای آن ها!

کمی به سردرد جان سوز امروزم چیره شدم.سری به فیس بوک می زنم. بعد از ساعتها زل زدن به صفحه ی مانیتور دیگر دلم می خواهد این عینک را بردارم و چشم هام را بمالم. بی اختیار مثل اغلب اوقات دستم پیش از آن که عینک را بردارم به صفحه عینک می خورد. صفحه چرب می شود. سعی می کنم خبری که درباره ی انتخابات امریکاست نخوانم. ولی نمی شود. می خوانمش. ویدئوی ترامپ و هیلاری را که حرف های به اصطلاح آخرشان را گفته اند دو بار می بینم. ویدئو حدود پنج دقیقه است یا کمتر. احساس می کنم باز دارد سرم درد می گیرد. یادم می آید به سالها پیش خودمان. صرف نظر از اینکه ممکن است بالا آمدن ترامپ به نفع که بشود و به ضرر که. زل می زنم به آدم هایی که برای او کف می زنند وقتی مثلن از طبقه کارگر دفاع می کند! چطور او از طبقه کارگر دفاع می کند! با خودم می گویم به من ربطی ندارد. 
ذهنم می رود به سمت مشکلات ریز و درشتمان این روزها. به استرس های حرفه ی محقق بودن. به طبقه ای که کمتر کسی او را می بیند که بخواهد حرفش را بفهمد. سر درد دارد آرام بر می گردد و من سعی می کنم فکر نکنم. کمی صفحه را جا به جا می کنم. چشمم می خورد به عکس دختری بیست و چند ساله با صورتی آراسته و چهره ای معمولی. با خودم می گویم به نظر کرم اورآل فلان را که چند روز پیش توی داروخانه دیدم زده. تتیر خبر نوشته "ملکه زیبایی ایرانی تبار در شوی فلان تلویزیون می رقصد". نه او هرگز کرم به این قیمت را نزده لابد برای ملکه زیبایی شدن باید لوازم آرایش فلان مارک را مصرف کرد. هیچ ایده ای ندارم چه چیزی بهتر است. هیچ وقت هم نداشتم. 
می خواهم با خودم رو راست باشم. دنیای امروز دنیای ما نیست، دنیای ملکه های زیبایی و مشاوران املاک است. دنیای آدم هایی که تقریبن وقتی برای فکر کردن ندارند. آن ها وقتشان را صرف این می کنند که بفهمند چطور باید بی دردسر پول درآورد. کسی دلش دردسر نمی خواهد که مثلن بخواهد اون کله ی وا مونده را به کار بیندازد. 
فکر می کنم اگر فردا اسم ترامپ در بیاید شاید این اولین بار است که ما در تجربه ی یک رویداد از امریکایی ها جلو تریم. ما هم یک روزی وقتی بقیه سرشان بند این بود که چطور سر هم کلاه بگذارند یا این که کجای بدنشان را ببرند پیش دکتر قلمبه کنند یا مدام مثل خلها عکس سلفی از خودشان آپلود کنند**، بیدار شدیم و دیدیم سالهاست خواب بوده ایم.
** البته آن روزها هنوز مد نبود که روزی یک عکس سلفی توی اینترنت بگذارند چون آن روزها هنوز اینستا و فیس بوک و تلگرام و هزار کوفت و هزرمار دیگه مد نبود!


هیچ نظری موجود نیست: