۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

Damn it!


قسمت هایی از یک مکالمه که به فارسی برگردانده شده :
- بذار من حرف بزنم.
: نه تو به اندازه کافی حرف زدی، همش تو حرف زدی، هرچی گفتی گفتم باشه، گفتی بیا ایران، گفتم باشه، گفتی با بابام حرف بزن گفتم باشه،
- الان عصبانی هستی، بذار آروم تر بشی، بعداً حرف می زنیم.
: بله هستم، معلومه هستم، به هرکس می گم دارم می رم ایران بهم می خندن، مسخره ام می کنن، کی باورش می شه؟ می گن می خوای بری یه جایی که مردمش بلد نیستن یه کلمه باهات حرف بزنن،
- عزیز من آدم عصبانی ذهنش درست کار نمی کنه.
: چرا مال من کار می کنه، کار می کنه، خود منم اگه همین یک سال پیش یکی بهم می گفت می خواد بره ایران بهش می خندیدم، حالا تو داری یه ریز از عقایدتون می گی، از فرهنگ تون، این فرهنگ ایرانیه؟
- معلومه ما اختلاف فرهنگ داریم، معلومه ما هم زبون نیستیم، گاهی اصلا حرف معمولی هم دیگه رو نمی فهمیم، معلومه منم نگران زندگی اونجام.
: تو نگران زندگی این جایی؟ این جا زندگی کردن ترس داره یا اون جایی که هر روز و هر لحظه توش کتک کاریه؟
- توی کشور من کتک کاری نیست.
: نیست؟ باور کنی یا نه من از ورود به ایران وحشت دارم، می ترسم از رفتن به سفارت خونه برای گرفتن ویزا، سفیر ایران فقط بلده به انگلیسی بگه door, window و شاید هم I love you برای این که اینو به منشیش تحویل بده.
- تو حق نداری راجع به ما اینطوری حرف بزنی، اجازه بده حرفمو بزنم.
: می دونم می خوای چی بگی، می گی من ایرانیم، ایران، عقاید، فرهنگ، فرهنگ لعنتی ایرانیِ تو! لعنت به این فرهنگ لعنت!

۶ نظر:

رهگذر گفت...

آدم میمونه چی بگه...یا به کدوم بگه...

محبوبه گفت...

من عصبانیم:(

Unknown گفت...

از من؟

میم. ح. میم. دال گفت...

من نمیدونم این از کجا بود. واقعی بود یا داستان. اما خب درست میگه، نباید بره ایران. با کسی که پیش زمینه مثبتی درباره چیزی نداره و تا حد زیادی هم حق داره نباید بحث کرد. با بحث نمیشه قانعش کرد. اگر هم بشه یه زمان دیگه یه جای دیگه میترکه.

هادی گفت...

نمیدونم واقعا چی باید بگم
من ایران رو دوست دارم اما بعضی چیزاش هم خوب.....
وبت جالبه بازم میام!!!

Unknown گفت...

محمد : کاملاً باهات موافقم، پیش زمینه ذهنی خیلی سخت از بین می ره اونم در ارتباط با یه فرهنگ.
هادی : ممنون.