۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

سلوک


یکی از شاگرد های ته کلاس گفت " خب این جوری ترجمه کنیم که چی بشه؟ این کتاب ها رو بخونیم که چی بشه؟ قراره به چی برسیم؟"
همان شوقی توی صداش بود که یک سال و اندی پیش وقتی راجع به عدد پی روی دیوارش توضیح می داد گفت " تبتی ها یک سال، فقط روزی هشت ساعت می خوابند و توی این یک سال با شن های ریز توی کوه ، شن های رنگی ، شکل یک ماندالا رو می سازند" بعد دقیقاً مثل وقتی که دنبال وقایع محاسبه نشده زندگی می گشتند صداش بلند تر شد و گفت " کم الکی هم نیست ها یهو باد میاد" شیرجه زد به جلو " باید خودشونو بندازن روش" ادامه داد " کار سختیه، همه این ها برای اینه که بعد از یک سال وقتی این ماندالا حاضر شد، دالایلاما از بالای کوه بیاد و فقط با دست بکشه روی این ماندالا و همه ی شن ها رو به هم بریزه. "
حالا دیگه پشت میزش نشسته بود، از این ردیف آخر اونقدری که چشم هام قوت داشت انگار دیدم که مو هاش جو گندمی اند، خیلی جدی تر از چند دقیقه قبلش گفت" اونا یک سال رو به خاطر اون طرح ماندالا سختی نمی کشن، سیر سلوک یک ساله چیزیه که براشون می مونه، چیزی که توی اون یک سال سیر و سلوک یاد گرفتن ..."و من دیگه تقریباً چیزی نشنیدم.

۵ نظر:

Hassan گفت...

«سلوک + کلاس + کتاب + قرار + شوق + راجع + توضیح + وقایع محاسبه نشده زندگی + یهو + جلو + کار سختیه، + همه این ها برای اینه که بعد +
بالای + حالا دیگه + چیزیه که براشون می مونه + من دیگه » همین.

محبوبه گفت...

ولی بیشتر مواقع اونقدر به هدف قکر می کنیم که از زیباییهای مسیر غافل می شیم!
مطلب جالبی بود.موفق باشی.
راستی برنامم جور نشد که بیام...

مینا گفت...

چرا نمیشنیدی؟!!اون دیگه صداش در نمیود یا تو خدای نکرده کر شده بودی؟می خوای بریم پیش اون دکتر مورد علاقه من گوشتو ساکشن کنیم؟خوبه ها!!!

Unknown گفت...

نیازی نیست مینا خانم!

نفيسه-ق گفت...

اي ول. خيلي قشنگ بود.
بياين از اون طرفا.