۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

سفینه ای برای آینده

از بین هم بازی های دوران بچگی ام یکی با بقیه کمی فرق داشت، احسان که البته روی کتابهایش می نوشت ایمان و گاهی هم ایمان صدایش می کردیم. توی اتاقش که می رفتی بر عکس همه ی پسر بچه ها که عکس ماشین و موتور این جور چیز ها به دیوارشان میخ می کنند، دو تا عکس چسبانده بود روی دیوار، عکس اون دانشمندی که مو هایش بلند و فرفری بود و اون یکی دانشمند که پس زمینه تصویرش نوشته بود E=mc^2، کنج اتاق رو کرده بود آزمایشگاه و گاه و بیگاه چیزی منفجر می شد یا یکهو گرومپ چیزی روی زمین می افتاد و بد صدایی تولید می کرد.

ولی من دوست داشتم گاهی سرکی بکشم توی وسایلش و حتی بعضی وقت ها دفتر خاطراتش را می خواندم، آرزوی با حالی داشت، دلش می خواست سوار سفینه بشود و با سرعت نور سفر کند، پرسیدم چرا همچین چیزی توی کله اش رفته. گفت برای اینکه به قانون اتساع زمان انیشتین ( همان دانشمند دومی که گفتم ) معتقد است و اصلاً برای همین است که آن علامت سوال رو کشیده بالای سر نیوتن.

من نگاه نا باورانه ای کردم گفت" یعنی نیوتن گفته زمان مطلقه" از نگاه من فهمید بدجور داره مثل دانشمندا حرف می زنه ادامه داد" بابا جون یعنی نیوتن..." گفتم "اون مو بلنده ؟ " کفری شده بود،گفت" آره اون گفته زمان به سرعت وابسته نیست ولی انیشتین اون یکی رو می گم یه حرف دیگه می زنه" گفتم " یه نظریه داده" گفت" بله یه نظریه داده که مطابق با اون اگه من سوار سفینه بشم و با سرعت نور سفر کنم، وقتی بر می گردم حتی اگر سفرم خیلی کوتاه باشه مثلاً چند دقیقه یا چند ساعت پام که بیاد رو زمین به آینده رسیدم!"

خب من هم فکر کردم کی بدش می آید که به آینده برود، ولی چیزی که مانع من می شد که اون موقع به رفتن با احسان یا همون ایمان رضا بدم، این بود که اون وقت می شه باز یه جوری سوار یه چیز دیگه ای بشیم و بر گردیم به حالا؟

پ.ن : حالا که معرفی فیلم هم متداول شد، فانتزی The Curious Case of Benjamin Button یکی از کارهایی است که آدم را به فکر وامی دارد که اصلاً چرا زمان رو به جلو می رود؟ و خب برای جوابش هم من توصیه می کنم سه فصل آخر کتاب تحلیل ترمودینامیکی حیات نوشته دکتر نوغانی و مهندس مهریزی را بخوانید.

۱۲ نظر:

میم. ح. میم. دال گفت...

حالا شما برو برگشتنش رو خدا خودش درست میکنه :دی
اتفاقا منم یه عکس انیشتین رو میز اتاقمه. البته خودم هنوز هدفم رو از این کار نفهمیدم! 

Unknown گفت...

نشون می ده رگه هایی از دانشمندی در وجودت هست!

لیلا+ گفت...

سلااام،نیوتون موهاش بلند بوده؟
:-))

Unknown گفت...

برای لیلا:

http://img.tebyan.net/big/1386/12/124717424923553992451342251152371211362142.jpg
عکس نیوتن!

نفيسه-ق گفت...

ولي من به جاي فيلم تو سريال پنجمين خورشيد و مسافر زمانو پيشنهاد مي كنم.بهتره. نيست؟
حالا اين احسان دانشمند چيكاره شده حالا؟

محبوبه گفت...

نیوتون همونه که تلفن رو اختراع کرد؟؟؟

راستی الان آیندس؟دیروز می خوای بری فضا؟

Unknown گفت...

به نفیسه- ق : والله من تلویزیون نمی بینم . ولی این سریال رو یکی دو باری تو هفته پیش دیدم، و فوق العاده به نظرم بی محتوا بود . نه می شه گفت فانتزیه نه می شه گفت علمی تخیلیه ما کلاً همه باید یه دوره ژانر شناسی بگذرونیم !
سریال های ماه رمضون صرفاً برای این هدف ساخته می شن که ملت وقتشون رو تلف کنن!
به محبوبه : نه عزیزم اون گراهام بل بود! نیوتن اونه که سیب افتاد رو سرش و همه ما رو به دردسر انداخت!
از جمله پائینی هم معلومه که جلسات جهان های موازی حسابی کار خودش رو کرده !

Unknown گفت...

راستی نفیسه -ق مایلم بگم احسان دانشمند که خب وجود خارجی نداره به اون شکل نا سلامتی حاجیت داستان نویسه ها! دو نقطه دی

فرسودگی گفت...

مطمئنید آن دوران "دوران بچگی" بود؟!!

بچه هم بچه های قدیم!

alireza razavi گفت...

man ba in vaziate ... comment donie to miam. to nabayad ye sari be man bezani?
haaaaaaaaaaaan
(asabani)

Unknown گفت...

به فرسودگی : حالا ما بچه های قدیمیم یا جدید؟

گلنازم دیگه ! نشناختی ؟! :دی گفت...

همون فیلمه اس که من بت گفتم ! اخر برام نیاوردیش (عصبانی) تنهایی نسشتی دیدیش حالا به فکر هم فرو رفتی ؟ :دی