۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

و امــــا بعد...

و بالاخره ماه مهر رسید...

۳ نظر:

میم. ح. میم. دال گفت...

اول مهر همیشه احساسم مشوش بوده. نه میتونم بگم خوب نه میتونم بگم بد. یعنی مطمئنم بد نبوده! یه جور خوب پر اضطراب. البته یک ساعت حرف زدن مدیر سر صف چنان حال اساسی به احساس آدم میده که کلا همه چیز از یادت میره!

غريب آشنا گفت...

به گمانم،‌امسال هوا هم به وقت خودش را رساند.
خيلي خوشحال شدم که در اين جا هم ديدمت.
بهاري باشي

مینا گفت...

گیر دادی به مهرا!!دوست داری بری مدرسه؟