سخت می شود راجع به جایی نوشت که فقط دو هفته است آدم تویش ساکن شده. امروز
اما بهتر می توانم راجع به کوآلا لامپور بنویسم. صحیح یا غلط، خوب یا بد، من این
شهر را دومین شهری می دانم که به آن تعلق دارم. شاید بی راه نباشد اگر بنویسم اغلب
کسانی که چند سال در کوآلا لامپور بوده اند، به آنجا احساس تعلق می کنند.
گاهی آدم چیزهای ساده را ندارد، مالزی برای من کشوری بود پر از زیبایی، با
تمام مشکلاتی که در آن سه سال و چند ماه داشتم، آنقدر خاطره ی خوب و دوست داشتنی
دارم که کمتر به مشکلاتش فکر کنم.
آدم چطور می تواند آن سواحل سفید زیبا را فراموش کند، آن لباس های تابستانی
نازک را، آن منظره ی زیبایی که هر روز صبح می شد از ایوان خانه نگاه کرد.
مارمولک های هیل پارک عروسی می گیرند اگر بفهمند دلم حتا برای آن ها هم تنگ شده. شاید باور نکنید اگر بفهمید از پیدا کردن یک رستوران مالایی چنان شاد شدم که باقی ایرانی ها از دیدن یک رستوران ایرانی!
مخلص کلام، مالزی بهشتی ست که آدم ها وقتی ترکش می کنند بیشتر دوستش دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر