۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

سرما در سرما

این پست قابل توجه کسانی که قرار است تند تند برایشان از احوال خودم بگویم  و البته باقی خوانندگان.

درآخرین ساعات حضورم در مالزی متوجه شدم دکتر چینی توی کلینیک میدولی اشتباه می کرد و این عطسه ها از آلرژی نبود و بد سرمایی خورده بودم. توی فرودگاه کوآلا لامپور، آنقدر رمق نداشتم که حتا سرپا بایستم. روی میله های کنار ستون ایستاده بودم تا گیت باز شود و بارهایمان را تحویل دهیم. دیدم که یک نفر همین طوری که کجکی می خندد دارد هی به من نزدیک می شود. فکر کردم لابد ایرانی دیده خوشحال شده می خواهد مثلن تحویل بگیرد یا هرچه. سلام کرد و دست داد و دیدم که نه، حتا من را آنقدری می شناسد که اسمم را هم می داند، عمق فاجعه این بود که درآمد «من فکر می کردم خیلی قبل تر از اینها رفته باشی» چطور ممکن بود کسی که من حتا چهره اش را به خاطر نداشتم روند حوادث زندگی من را بداند! گفت که از دانشگاه ویکتوریا بورسیه گرفته ولی فعلن نمی خواهد برود دانشگاه! و با ویزای چهارصد و نمی دانم چند دارد می رود ملبورن. لحنش زیاده دوستانه بود. من هم زیاده مریض بودم. وقتی بارها را تحویل دادیم گفتم من و بابام باید بریم یه جایی بشینیم و من یه چای بخورم یا یه نوشیدنی گرم. غیبش زد.  

(ردیف جلوی ما یک زن افریقایی و دو بچه نشسته بودند. به جرات می شود گفت، بیشتر از هشتاد درصد پرواز را این دو بچه داشتند وق می زدند، با صدای نکره و من بیچاره خواب درستی به چشمم نیامد.)
وقتی رسیدیم، هنوز گیج و ویج سفر بودم که باز دختر پیدایش شد. گفت بهتر است خداحافظی کند چون ممکن است همدیگر را نبینیم. بعدن اضافه کرد لدفن در مورد این که من رو دیدی به کسی چیزی نگو چون کسی مطلع نیست. در جواب گفتم البته در مورد من هم فکر می کردم کسی مطلع نیست ولی چنان که افتد و دانی گویا کل فکالتی در جریان بودند.
ملبورن شهر سردی ست با آدم هایی گرم (تا اینجای کار گرم و خوش برخورد). وقتی داشتم می رفتم که از سوپر سر کوچه مقداری خوراکی دست و پا کنم با خودم گفتم باید یک جوری با این سرما کنار آمد. برعکسش را سه سال و نیم پیش با خودم گفته بودم وقتی توی سراشیبی هیل پارک عرق از ابروهایم می ریخت با خودم گفته بودم باید با این گرما کنار بیایی و آمدم.
اینجا همه چیزش خوب است فقط یک خواهر کم دارد، همین و تمام.


حاشیه: همسفر عزیز اگر این پست را خواندی من را ببخش ولی من اسم شما را نمی دانم. بگذارید به حساب خنگی یا کم حافظگی یا هرچه! 

هیچ نظری موجود نیست: