۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

مفتول های دوست داشتنی.

پیننگ جزیره ای است در غرب مالزی. این مهم نیست. آفتابش آن قدر داغ است که پدر آدم را در می آورد. مثلن خود من الان گردن، دستها، صورتم و حتا پاهام آفتاب سوخته شده، این ها هم مهم نیست. چیزی که آدم را علاقه مند می کند نه ساحل و بندرش است، نه معابد رنگ و وارنگش. برای من که وقتی وارد تمپل های بودایی ها و هندی ها می شوم یک جوری وحشت همه وجودم را می گیرد، چندان دلپذیر نیست وقتم را توی معبد ها تلف کنم. هر چند بعضی از همین معابد معماری های ویژه ای دارند و می ارزد یک بار پایت را بگذاری تویشان (البته اگر نخواهند پول الکی برای ورودی بگیرند که ما دادیم و دیدیم نه انگار چندان نمی ارزد). جرج تاون شمال شرق این جزیره ی گرم است منطقه ای قدیمی و سنتی که مردمانش تا آن جا که ما دیدیم چینی بودند و درصدی هم هندی، نمی دانم بانی مجمسه های مفتولی این منطقه شهرداری است یا که، هر که هست دستش درد نکند، مجسمه های مفتولی جورج تاون خیلی خوب هستند، خیلی. اگر کافه های خوش بوی این منطقه را به علت مجاورت با رستوران های چینی بد بو ندیده بگیرید، که این هم غیر ممکن است، کافه های زیبای این منطقه واقعن زیبا هستند، نمی توانید از خیر دیدن این مجسمه های مفتولی بگذرید.
طبق بروشوری که هتل به من داد، 52 مجمسه هستند که قرار است در این منطقه نصب شوند تا امروز 24 تا از آن ها نصب شده اند و مردم را سرگرم کرده اند. مجسمه ها شما را غافلگیر می کنند، همین طور که دارید به دیوار های قدیمی شهر نگاه می کنید یک دفعه جلوی چشمتان سبز می شوند و همه ی توجه شما را جلب می کنند.
بعضی شان ترکیبی از مجسمه و نقاشی هستند که تا آنجا که من می دانم نقاشی ها کار جوان هنرمند انگلیسی ارنست زاخارویک است که پیش از این در بروکسل و چند شهر دیگر هم استریت آرت انجام داده. ارنست در مصاحبه ای که با یک رسانه ی مالایی انجام داده گفته یک بار برای گذراندن آخر هفته به پیننگ سفر کرده و بعد متوجه شده که یک ماه است دارد توی پیننگ زندگی می کند و بعد از آن دل کندن از پیننگ برایش سخت شده و حاصلش شده این همه نقاشی دیواری زیبا.
این مجسمه های مفتولی دوست داشتنی هر کدام آویزان شده اند که گذشته و امروز را کنار هم بنشانند، آنچه دیروز مردم راجع به مرغ و گربه و گاو و غیره فکر می کردند و آنچه امروز فکر می کنند، بعضی شان هم دغدغه های مردمان آن حوالی ست و بعضی شان هم یادآور شادی های ساده و پاک کودکی.
در کنار همه ی این ها چیزی که من را بیشتر به این سبک کار علاقه مند کرد ارتباط بین محیط بیرون و این آثار است، چیزهایی که بخشی از فضای شهری هستند حالا بخشی از این آثار هم شده اند، انگار یک جور آشتی باشد بین هنر و مدنیت. 

۲ نظر:

Unknown گفت...

آنچه که من در تصاویر پیدا کردم، سادگی بود. سادگی رمز اصلی این پیوند بین هنر و مدنیت است.

Unknown گفت...

بله واقعن سادگی خیلی تاثیر گذاره، چطور چند انحنای ساده تونسته این مفتول ها رو به مجسمه هایی به این زیبایی بدل کنه.