۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

نمی شود ..

و امسال انگار نمی شود توی آن راه رو های نفس گیر نمایشگاه کتاب که اصلا جای نماز خواندن هم نبوده قدمی بزنم و هی کنار غرفه ها لای کتاب های نو را باز کنم، برای من نمایشگاه کتاب تهران هر سال یک خاطره ی خوب بود. امسال ولی نیستم که بسازمش. غصه ایست به هر حال، برای دیدن کتاب ها و کتاب نویس ها دلم پر می کشد ولی هیچ جوری نمی شود آنجا باشم.
دلم می خواهد مثل هر سال جیره ی سالم را از کتاب ببندم. ولی باز هم انگار به این سادگی ها نمی شود. یاد این جمله افتادم از «حامد اسماعیلیون» که « کتاب ها مظلوم ترین قربانیان مهاجرت هستند» . هر کسی چیزی دارد که دلش برایش تنگ بشود دیگر.
دل من هم برای این چیزها تنگ می شود.
 برای یک صبح تا شب توی راه رو های نمایشگاه پرسه زدن. برای دیدن گاه و بی گاه دوستانم توی آن شلوغی ها. برای گاز زدن ساندویچ کالباس هایدا توی نمایشگاه. برای منتظر رسیدن بسته های کتابم که پستشان کردم . برای خواندن تک به تک آن ها که با وسواس خریدمشان. برای لذت توی یک متن غوطه خوردن.
اگر رفتید جای من را خالی کنید.

۵ نظر:

محمد گفت...

And Thats what makes you a bookworm Zahra!

Miss you here ;)

ارغوان گفت...

عزیزم بعد از مدتها که فیاترینگ رو شکستم تونستم بیام و بهت سر بزنم. درموردپست قبلی ت کلی حرف دارم که سر فرصت می نویسمشون...

Unknown گفت...

قربونت برم ارغوان جونم. منتظرم عزیزم .

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Taurus گفت...

من از بچگی هر سال که کادوی تولدمو (پول)میگرفتم که متقارن با ماهه نمایشگاهه کتاب هم هست حتمن یک یا ۲ روز نمایشگاه و میرفتم امسال اولین سال بود که نرفتم ولی با این تعریفی که کردی خیلی دلم میخاد با هم بریم قول بده که میریم احساس میکنم با یه نویسنده رفتن حسو حاله دیگه ای داره :دی !