وقتی آن شش شامپانزه وارد زندگیاش شدند، آقای باین بریج سی و هشت ساله و مجرد بود. حوالی کانکتیکات در یک خانهی قدیمی زندگی میکرد. با یک درشکهی سواری، یک گلخانه، یک زمین تنیس و یک کتابخانه از کتابهای دستچین شده، زندگی آرامی داشت. آب باریکهای را که از «نیویورک ریلاستیت» در میآورد با دقت زیاد، طوری که مایهی دردسر کسی نشود، خرج میکرد. سالی یک بار اواخر آوریل، زمین تنیساش را تر و تمیز میکرد و همهی همسایهها مجاز بودند از آن استفاده کنند؛ مقرری ماهیانهاش از برنتانو هفتاد و پنج دلار کمتر شده بود؛ هر سه سال یکبار، در نوامبر، کادیلاک قدیمیاش را با یکی جدیدتر عوض میکرد؛ سیگار لایت را با قیمت مناسب در بستههای هزار تایی از طریق یک تنباکو فروشی در هاوانا وارد میکرد؛ به علت شرایط بینالمللی مسافرتهای خارج از کشورش را لغو کرده بود، ولی بعد از مدتی تصمیم گرفت برای واردات شراب اجازهنامه بگیرد، چون اگر جنگ ادامه پیدا میکرد، شراب محمولهی گرانتر و کمیابتری میشود. روی هم رفته آقای باین بریج زندگی معقولی داشت، خیلی هم ناموفق نبود، چیزی شبیه نجیبزادههای انگلیسی قرن هجدهم، از آن نجیبزادههایی که به هنر و علمآموزی علاقه داشتند و اصلاً برایشان اهمیت نداشت که بعضی از مردم فکر کنند زندگی آنها غیر عادی است...
۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه
منطق خشک
وقتی آن شش شامپانزه وارد زندگیاش شدند، آقای باین بریج سی و هشت ساله و مجرد بود. حوالی کانکتیکات در یک خانهی قدیمی زندگی میکرد. با یک درشکهی سواری، یک گلخانه، یک زمین تنیس و یک کتابخانه از کتابهای دستچین شده، زندگی آرامی داشت. آب باریکهای را که از «نیویورک ریلاستیت» در میآورد با دقت زیاد، طوری که مایهی دردسر کسی نشود، خرج میکرد. سالی یک بار اواخر آوریل، زمین تنیساش را تر و تمیز میکرد و همهی همسایهها مجاز بودند از آن استفاده کنند؛ مقرری ماهیانهاش از برنتانو هفتاد و پنج دلار کمتر شده بود؛ هر سه سال یکبار، در نوامبر، کادیلاک قدیمیاش را با یکی جدیدتر عوض میکرد؛ سیگار لایت را با قیمت مناسب در بستههای هزار تایی از طریق یک تنباکو فروشی در هاوانا وارد میکرد؛ به علت شرایط بینالمللی مسافرتهای خارج از کشورش را لغو کرده بود، ولی بعد از مدتی تصمیم گرفت برای واردات شراب اجازهنامه بگیرد، چون اگر جنگ ادامه پیدا میکرد، شراب محمولهی گرانتر و کمیابتری میشود. روی هم رفته آقای باین بریج زندگی معقولی داشت، خیلی هم ناموفق نبود، چیزی شبیه نجیبزادههای انگلیسی قرن هجدهم، از آن نجیبزادههایی که به هنر و علمآموزی علاقه داشتند و اصلاً برایشان اهمیت نداشت که بعضی از مردم فکر کنند زندگی آنها غیر عادی است...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
من متن اصلی را نخوانده ام ولی اگر ذکر نشده بود نمی فهمیدم که این یک ترجمه است و برای شیوایی کار مترجم همین بس.
بگمانم دیگر وقت آنست که کارهای کوتاه را به تازه کارانی چون من وابگذارید و مجلدی ترجمه یا تالیف را به زیور چاپ بیارایید.
خیلی از لطف شما ممنون آقای شجاعیان شکست نفسی نکنید. ان شالله این کار رو هم خواهیم کرد.
هم داستان خوب بود هم ترجمه اش :)
مرسی. هم خواننده اش.:)
ارسال یک نظر