۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

بنیامین یا هر اسم دیگری!


انگار دارم به این فضای جدید عادت می کنم، دیگه نه من غریبی می کنم نه این بلاگ اسپات ولی چه بلایی به سرم اومده که این روزها هر کس بهم می رسه می گه چت شده، خودم هم نمی دونم.
داستان نپخته نیمه کاره ای دارم، که چند خطش رو اینجا می نویسم :
" زمان که می گذرد حرفها بیشتر برای آدم جا می افتد، حالا من و بنیامین دست هایمان را با آن دستمال های سفید از شیشه ی ماشین بیرون کرده ایم و برای عروس و داماد تکانشان می دهیم. حرفهای سمیرا یادم می آید که تعریف می کرد، گاهی از پدر همین پسری که هیچ کدام نقاشی هایش خورشید ندارند، کتک هم خورده است. دود سیگار محبوبه ماشین را پر کرد، دیگر کسی، چهره ی کسی را نمی بیند و صدای موسیقی پخشِ ماشین هم گوش کسی را آزار نمی دهد. وقتی دم در ِ خانه ی عروس و داماد از ماشین پیاده شدیم، فهمیدم، موسیقی گاهی برای نشنیدن صدای هق هق ِ گریه بهترین چیز است. "

۲ نظر:

ناشناس گفت...

shoma be esme mahboobe alagheye khasi darid sar kare khanoom man ba inke be shomare 1 dastan az shoma goosh dadam va in chand khatam khoondam dar har 2shoon esme yeki az khanoomha mahboobeh boodeh ,jaryan chiye nakone mahboobeh sere khasi dare;))

Unknown گفت...

سرش اینه که این شخصیت توی هر دو داستان هست . این همون محبوبه است که آقای پیله ور رفته بود خواستگاریش