۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

برای من ننوشتن عین نبودن است.

حدود یک هفته از روزی که من تصمیم گرفتم خواب های نقره ای را ننویسم می گذرد.

زهرا سادات عزیزم که هرگز روی گل شما را ندیده ام، ای کاش شاعر بودم و آن وقت شاید مثل فروغ می نوشتم :

" در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد ؟"

این روزها بارها وقتی از کنار رهگذری عبور کردم نجوایی می شنیدم که به من می گفت " نکند خواننده حرفم باشد؟ "

اگر من فضا را عوض کردم نه به خاطر تشر کسی بوده و نه محدودیتی باعث آن شده ، این یک جدال است با آن منِ دیگرم که خودم را فرا می خواند به نانوشتن، شاید اعتراضی است به هستی ام ، به این نقش خسته کننده و منفعلی که دنیا به من بخشیده، همین دنیایی که حالا مدت کوتاهی است وقتی در آن گام بر می دارم، احساس می کنم شاید اتفاق کوچک و ناچیزی در آن افتاده ولی برای منِ کوچک انگار حادثه ای است.

و شاید برای همین است که فکر کردم نا نوشتن چاره کارم نیست، نوشتن برای من فقط قلم را بر کاغذ کشیدن نیست، فعلی است که از غذا خوردن برایم مهم تر است. من از همان روزی که گفتم نمی نویسم حتی غذا هم نخوردم، برای من نوشتن چیزی است به سوی زندگی کردن، برای حیات. هیچ تشری نمی تواند من را از این امر باز دارد حتی اگر ندای نبودنم باشد.

فکر کردم، چقدر وجود من از نوشتن خالی شده ، انگار چیزی را از من گرفته اند، به قولی انگار که از ماهی آب را و باز هم نوشتم. نوشتنم را با یک نامه شروع کردم، نامه ای به دوستی که می آید ولی من فکر می کنم که این آمدنش انگار عین رفتن است، و بعد هم یک خط نوشتم برای همه.

من فقط فضا را عوض کرده ام فقط همین، من زهرا هستم! و این چیزی است که مرا وادار به نوشتن می کند این همان چیزی است که من را وادار به ایجاد رابطه های انسانی به گاهی فریاد کشیدن به خندیدن، به بسیار گریستن، و به زیستن می کند.

چقدر دلم می خواست بنویسم چه چیزی مرا از نوشتن در این فضا باز می دارد ولی هر کسی حق دارد گاهی کمی زندگی شخصی داشته باشد، فقط کمی حتی اگر وبلاگ نویس باشد. حتی اگر تنش از درد مردم کبود باشد و زخم.

من از به قول رامتین کوچ مجازی ، فقط کمی آرامش می خواهم، و مایلم به این آقای بن بگویم ،آقای محترم من از هیچ ترفند رواشناسی برای جذب خواننده استفاده نمی کنم، برای من وبلاگ دریچه ای است برای نوشتن، برای عرضه تعاملات انسانی. و اگر روزی حرف از ننوشتن زدم برای من ننوشتن عین نبودن است.

و حالا می نویسم برای بودنم و برای آن رهگذری که شاید خواننده حرف باشد، فقط خواهش می کنم از من خرده نگیرید اگر فضا را عوض می کنم، شاید روزی دوباره باز گشتم.

ممنون از همه دوستان خوبم که این روزهای نا آرام در کنارم بودند.از دور و نزدیک.