برای آن
ها که این روزها ماهی قرمز و تنگ و سبزه و سمنو و سنبل توی خیابان هایی شهری که
زندگی می کنند نمی فروشند، برای آن ها که روزها به سختی مجالی برای چند کلمه گفت و
گو به زبان فارسی پیدا می کنند و ممکن است امروز و فردا و لحظه ی تحویل سال را در
میان آدم هایی که چیزی راجع به نوروز نمی دانند کار کنند، شاید معنای نوروز کمی
متفاوت باشد. آدم کم کم فراموش می کند عید نوروز چگونه می گذرد. و این چهارمین
نوروزی ست که برای من دور از وطن به سر می شود.
حقیقت
اینجاست که نوروز هم روزی ست مثل یکی از روزهای دیگر. ایران که نباشی بیشتر این
مثل روزهای دیگر بودنش خودش را به رخ می کشد. ولی آدم دلش می خواهد منطق و حقیقت و
واقعیت را شده یکی دو ساعت بریزد دور و باور کند نوروز که بشود چیزهایی در دنیا
عوض می شود. و همین باور آدم را دل خوش می کند و همین دل خوشی آدم را می رساند به
آن ها که رسیدنش معجزه ای طلب می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر