۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

عشق دو ماهی قدغن

از گودر فاطمه ستوده :
واقعاً گریه‌ام گرفته. این اصلاحیه‌ی جدید وزارت ارشاد به یکی از کتاب‌هایمان است:
صفحه‌های 60 تا 65، در متن، کلمه‌ی «عاشق» اصلاح شود.
حس می‌کنم دارم دیوانه می‌شوم. این مجموعه‌ی سه جلدی را مژگان کلهر ترجمه کرده. این بخش داستان، تخیلی است و درباره‌ی گربه‌ای است که «عاشق» یک گاو شده. بله. گربه‌ای عاشق گاو شده. می‌بینید، گفته‌اند اصلاح شود. دو سه پاراگراف قصه را می‌گذارم این‌جا، بخوانیدش.

دختر کوچولو گفت: «اگر کسی گربه‌ی مرا پیدا کرد، لطفاً به این برنامه‌ی تلویزیون زنگ بزند.» بنابراین آقای هنری‌شین‌هوفنِ مزرعه‌دار، به تلویزیون تلفن زد و گفت: «این گربه این‌جاست توی طویله. یک گربه‌ی نارنجی و سفید، بدون ‌دُم.»
و گفت: «اما می‌خواهم بگویم که نمی‌توانید آن را از این‌جا ببرید، چون از گاو من جدا نمی‌شود.»
تلفن‌چی تلویزیون گفت: «از گاو شما جدا نمی‌شود؟» انگار گیج شده بود. مزرعه‌دار گفت: «نه! نمی‌شود. حتی برای خوردن تُن ماهی هم از او جدا نمی‌شود. ما مجبور شدیم تُن ماهی را بگذاریم بیرون، درست کنار گاو.»
- چرا؟
مزرعه‌دار توضیح داد: «خب، گاهی اتفاق می‌افتد. فکر می‌کنم یک چیزی مثل عشق است. آن گربه کاملاً دیوانه‌وار، عاشق گاو شده.»
تلفن‌چی تلویزیون گفت: «گاو هم عاشق گربه شده؟»
- نه، گاو اهمیتی به این‌ور و آن‌ور نمی‌دهد. اما خب، گربه را هم لگد نمی‌کند. او گاو با دقتی است.

آن‌ها هی دارند می‌آیند جلوتر. قبلاً بیشتر با «رقص» و «رابطه» و «شراب» مشکل داشتند. حالا خیلی خیلی آمده‌اند جلو. حتی قصه‌ی تخیلی عشق دو حیوان به همدیگر هم، نباید. می‌دانم. بایدِ بایدِ باید سرم را بکوبم به دیوار.

* تیتر از شهیار قنبری.

۳ نظر:

رامتین جباری گفت...

با اینکه باید بخاطر ناراحتی‌ت ناراحت می‌شدم ولی وقتی یادداشت‌ت رو خوندم، خندیدم. خیلی بامزه نوشته بودی. خندم که تموم شه، ناراحت می‌شم نه واسه‌ی تو، واسه‌ی اونا..

زاویه گفت...

سلام دوست گرامی
به مناسبت اولین سالگرد درگذشت خواهر گرامیم دعوت هستید به مراسم داستان خوانی و فاتحه .
با احترام سید رضا قطب

خدیث گفت...

سلام.
بروزم :)