۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

صبر کن تا سیب برسه .

جان جهان ! اینک با تو وعده ی دیدار دارم. دیدار در آن سوی آفاق زمان دیدار با عبوری بی فاصله از کثرت به وحدت که هر دو یک چیز است و آن چیز تویی. وجود مطلق. ( منصور حلاج )


بچه که بودیم از درخت سیب توی حیاط بابابزرگ آویزان می شدیم و سیب های کالی که همه ما را از خوردنشان منع می کردند می کندیم و گاز می زدیم و خوش بودیم. اکثراً این حرف را می شنیدیم " صبر کنین تا برسه" و ما صبر نمی کردیم.

آن موقع ها حالیمان نبود این صبر کردن می شود همان گذر زمان باشد که روزی این طور فلاسفه و فیزیک دان ها سر چگونگی اش بحث کنند. به گفته سنت آگوستین شايد صحيحتر است بگوييم: "سه زمان وجود دارد: حضور گذشته، حضور حال و حضور آينده"، زيرا که اين سه زمان در ذهن ما وجود دارند و من در جاهاي ديگر آنها را نمي يابم. حضور گذشته همان "حافظه" است؛ حضور حال، همان "شهود ِ بي واسطه" و حضور آينده، همان "انتظار".

همه ی ما تجربه رسیدن یک سیب را داشته ایم، تجربه صبر کردن برای بیرون آمدن از زهدان بی خبری ها و هبوط در دنیای کثیف، در این ابعاد و با وجود این جسم گنده ی بو گندویی که مجبوریم هر روز و هر شب با خودمان این طرف و آن طرف بکشیمش ، غیر ممکن است که بتوانیم از زمان رو به جلو جدا شویم، مگر آنکه از این جبه جوری خارج شویم. و به قول حلاج به آن سوی آفاق زمان برویم به پشت چپر های زمان! و آن وقت است که گذشته و حال و آینده مان دیگر سر و تهی ندارد. هر چند برای منی که هنوز این جدایی از بدنم را جز در خواب نچشیده ام تصور پشت چپرهای زمان خیلی مشکل تر از آن است که بتوانم راجع بهش حرفی بزنم.

روح بی قالب نداند کار کرد / قالبت بی جان فسرده بود و سرد

قالبت پیدا و آن جانت نهان / راست شد زین هردو اسباب جهان

گاهی انگار اکثر مردم اکثر اوقات یادشان می رود " ذهن آزاد ترین چیزی است که در دسترس ماست، حتی ذهن یک زندانی هم آزاد است و می تواند به هر کجا که می خواهد برود. به هر کجا ! در دنیای ذهن کسی مانع عبور از مرزهای فضا و زمان نخواهد شد حتی می توان به دنیاهایی سفرکرد که هیچ کس از آن ها خبر ندارد."

پ . ن : به شما توصیه می کنم اگر دوست دارید حسابی در زمان شک کنید و پاک گیج شوید این دو فیلم را تماشا کنید : The lake house , Premonition, و اگر دوست دارید حس کنید چطور وقایع هم زمان می توانند در زندگی ما تاثیر بگذارند این را ببینید : Run Lola Run و در ترتیب وقایع دقت کنید.( گمان کنم اگر کانت هم این فیلم آخری را می دید خوشحال می شد بنده خدا )

۶ نظر:

رهگذر گفت...

زمان که همین جوریش هم داستانیه...
معلوم نیست داریم جلو میریم یا به عقب...

Unknown گفت...

شما چی فکر می کنید ؟

رهگذر گفت...

همم...خب شما که می دونید داستانش طولانیه... اول باید مشخص کرد ابتدا و انتهاش کجاست که بشه گفت کدوم طرفی می ریم.
ولی من گمانم که ابتدا و انتهاش یکیه و ما همچنان میریم و میریم و ...

ناشناس گفت...

sarkare khanoom khob in roozha tabestoone va motaasefaneh kheiliha boo midand vali khoda vakili bi ensafi nakonid man yeki ke har rooz miram hamoom atram vafer estefadeh mikonam fekr nakonam jesmam boogandoo bashe:(
vali zaheran mabahese zaman rooye shoma kheili tasir kardeh
begzar ye feroyd bazi barat dar biyaram va begam sarkare khanoom dar khabham shoma az bodeh zaman rahaE nadari joonam
bikhiyalesh sho be ghole hafez jahan yesar nemiarzad sar kare khanoom

علیرضا رضوی گفت...

درود
دهانم .... شد تا برای تو کامنت بذارم.
این دیگه چه وبیه؟؟؟؟

محبوبه گفت...

آری...
در دنیای ذهن کسی مانع عبور از مرزهای فضا وزمان نخواهد شد...