۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

فیشی فیش


بعضی روزها از همون اول صبحش غم انگیزند. امروز هم. بیرون رو که نگاه می کنم فقط یک سوز سرد زمستونی کم داره. ته آسمون زرد مایل به نارنجی شده، درست مثل وقتهایی که برف می بارید، اینجا ولی گرم، گرم و گرم. 


غم انگیز تر از آسمون جسد بی جون یکی از ماهی قرمز های شب عیدم بود که برعکس همه ی ماهی قرمز هایی که تا حالا جلوی چشمم افقی شده بودند، چسبیده بود به ته ظرف و رنگش زرد زرد بود، چشم هاش زرد، تنش زرد بی جون چسبیده بود به ته تنگ، حالا ولی خیلی آروم خوابیده رو پوست رامبوتان های پر از کرک های بلند و زل زده به در سطل آشغال. دوستش هم انگار تنهایی غذا به دلش نمی چسبه چندان تمایلی به خورد غذا نداره.

هیچ نظری موجود نیست: