وقتی می شود که بنشینم و از چیزی
بنویسم یعنی یک جورهایی آنقدری مرده که بشود باز توی ذهن زنده اش کرد، چیزی که حی
و حاضر است را نمی توانم بازخلق کنم.
دیروز حرف یک داستان نیمه تمام
بود، دیشب نشستم یک بند رویش کار کردم، حالا تمام شده، حالا چیزی خلق شده بی خطی
که ربط داشته باشد به دنیای واقعی ما که می شود دست کشید و حسش کرد. یک چیزی خلق
شده که وقتی می خوانی اش اگر مثلن بخندی یا پایش گریه کنی برای کسی توی دنیای
واقعی نیست برای یک کسی ست یا یک چیزی ست که فقط از ذهن من بیرون جسته یک جور
منحصر به فرد بودن توی آن ها موج می زند. حالا می شود کمی با دل پیچه ی این روزها
کنار آمد.
از
داستان «فقط کمی دوره می کنیم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر