۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

پیش از دمیدن آفتاب شعری بخوان ...

وقت برخاستن نیست،
صبر کن!
پیش از دمیدن آفتاب
شعری بخوان.
از جادوی کلمه ها
هم پای بوسه ها.
از خط آهنی حریرین
که آرامشی را از غرب
به هیاهویی در شرق
پیوند می دهد.
برای خاطرمان
شعری بخوان.
از کابوس واره هایم
که تمامشان خواهی کرد،
و اشکهایم
که پاکشان.
برای خاطرمن!
شعری بخوان
از عشقه ی سبزی،
که برگ برگ،
به نشانی نجابت چشمانت
می فرستم.
صبرکن
وقت برخاستن نیست!
برای خاطر
یک لحظه بیشتر با تو بودنم،
شعری بخوان
از مردی که دور بود،
اما همیشه بود!

زهرا 23 آوریل 2014

هیچ نظری موجود نیست: