۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

صداقت


دیشب آخرین قسمت از فصل دوم How I met Your Mother  رو دیدم، یه جایی آخرهاش تد یه مونولوگ داره که می گه:
«لیلی و مارشال ازدواج کردن و من و رابین از هم جدا شدیم و به هر سختی که بود به چیزهایی که می خواستیم رسیدیم، رابین یه مدت توی آرژانتین زندگی کرد، توی مراکش، یونان و روسیه، حتی یه مدت هم توی ژاپن بود و من... منم با مادرتون آشنا شدم، فکر می کنم اگر واقعاً با خودتون رو راست باشین و بگید از زندگی چی می خواید، زندگی اونو بهتون می ده...» 

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

اولین ترشی خواب های نقره ای


تا حالا طرز تهیه غذا توی این وبلاگ ننوشتم، ولی چون خانم نرگس زیر یکی از پست های قدیمی کامنت گذاشتن و طرز تهیه ترشی که توش جوانه باشه رو خواسته، منم برای اولین بار طرز تهیه یه ترشی رو توی وبلاگم می نویسم . (متاسفانه عکسی از این نوع ترشی ندارم چون پارسال درستش کردم و تموم شده)
موادی که باید تهیه کنین این هاست ( مقدار مواد رو به سلیقه ی خودتون انتخاب کنین ) :
قارچ ریز دکمه ای
فلفل دلمه ای ( بهتره از تمام رنگ های فلفل دلمه ای استفاده کنین تا ترشی خوش رنگ بشه)
بادمجون
کلم چینی (قبلاً ها به کلم اوشینی معروف بود.)
هویج
زیتون هسته کشیده
جوانه گندم ( خودتون می تونین درست کنین از سوپر مارکت ها هم می تونین تهیه کنین.)
سبزیجات معطر ( نعناع، ترخون، مرزه و گشنیز، و البته هر سبزی که ممکنه از بو و طعمش لذت ببرید)
تخم گشنیز، پودر زنجبیل، گلپر، سیاه دانه، نمک و فلفل سیاه
سیر، موسیر و پیاز
سرکه و روغن زیتون


برای اینکه رنگ قارچ ها ثابت بمونه بهتره یک تا دودقیقه توی سرکه سفید رقیق بجوشه. قارچ ها باید ریز باشن اگر درشت باشن و تکه بشن بعد از اون که یه مدتی توی ترشی می مونن شل می شن و مزه ی خوبی ندارن.
فلفل دلمه ای و بادمجون رو باید کمی کباب کرد، البته نباید بادمجون ها اونقدر کباب بشن که بپزن و شل بشن، فقط به قدری که بوی کبابی بگیرند. هویج رو هم چند دقیقه باید جوشوند. بعد بادمجون و فلفل و کلم چینی و هویج رو باید خرد کرد، به سلیقه ی خودتون می تونین خردشون کنین، یا نگینی خرد بشن یا به شکل نوار های پهن. زیتون ها رو به سلیقه خودتون کامل نگه دارید یا خرد کنید.

سبزیجات معطر، سیر، موسیر و پیاز ها رو بعد از اون که شستین و خوب خشک شدن باید خرد کنین.
سبزیجات رو با پودر تخم گشنیز، پودر زنجبیل، گلپر، سیاه دونه، نمک و فلفل سیاه خوب مخلوط می کنیم و بعد همه ی موادی که حاضر کردید ( قارچ، فلفل دلمه ای، بادمجون، کلم چینی، هویج، زیتون و جوانه گندم) رو با سبزیجات مخلوط کنین و توی شیشه بریزید ( ترجیحاً از ظرف پلاستیکی استفاده نکنین) به نحوی که یک سانت بالای مواد فضای خالی مونده باشه، روی مواد داخل شیشه سرکه بریزید و کمی روغن زیتون. سرکه باید روی همه ی مواد رو بپوشونه.
چون داخل مواد این ترشی، زیتون و روغن زیتون هست باید از ابتدا داخل یخچال نگه داری بشه.
پ.ن1. می شه به جای جوانه گندم از هر جوانه ی دیگه ای هم استفاده کرد.
پ.ن2. می تونین برای خوش عطر شدن ترشی از رنده ی پوست لیمو ترش استفاده کنید و کمی آب لیمو هم به مواد ترشی اضافه کنید.

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

Emmenez-moi...مرا ببر




حوالی بندرگاه، وقتی بارها و غصه هایم را بسته ام.
آن ها می رسند، قایق های سنگین و زیبای پرمیوه­.
همه ی دنیا را گشته اند،
با خودشان فکرهای غریبانه آورده اند،
و کمی از سراب آبی آسمان را.
بوی کشورهای ناشناخته را می کشند،
بوی تابستان های جاودانه را.
آنجا که می شود کنار ساحل هایش عریان ماند.

 از زندگی فقط،
می خواهم قایق را ببرد سمت آسمان شمالی
دوست دارم، آن آسمان خاکستری را تمیز کنم.
مرا به انتهای زمین ببر،
مرا به سرزمین ناشناخته ببر،
گمانم این محنت کنار خورشید،
این همه دردناک نیست.

در بساط پیاله فروشان بندرگاه
وقتی رو به روی آب
از عشق و زن حرف می زنیم،
و یک لیوان توی دستمان مانده.
انگار چیزی نمی فهمم.
هوش از سرم می پرد.
در همان تابستان شگفت
کنار ساحل، بازویش را می چسبم.
جنون عشق در وجودم می دود،
و من آرزوهایم را حلق آویز می کنم.
وقتی بساط پیاله فروشان جمع می شود،
و آب دریا بالا می آید،
تا صبح خواب می بینم،
کنار اسکله مانده ام.
مرا به انتهای زمین ببر،
مرا به سرزمین ناشناخته ببر،
گمانم این محنت کنار خورشید،
این همه دردناک نیست.

یک روز  زیبا،
وقتی این قایق کوچک زیبا 
از اسکله برود،
در مخزن زغال کار خواهم کرد.
جاده می رساندت
به رویاهای کودکی ام تا آن جزیره ی دور،
جایی که هیچ کار جز زندگی نمی شود کرد.
آن جا که دخترهایش خمارند،
با تمام وجود لذت خواهی برد، می دانم!
از بوی گردن بند های گل مست خواهی شد.

پرواز خواهم کرد،
گذشته ام را ترک خواهم کرد.
بی آن که پشیمان شوم،
بی آن که قالب تهی کنم یا دلم تنگ شود.
با تمام وجود می خوانم،

مرا به انتهای زمین ببر،
مرا به سرزمین ناشناخته ببر،
گمانم این محنت کنار خورشید،
این همه دردناک نیست.
مرا به انتهای زمین ببر،
مرا به سرزمین ناشناخته ببر،
گمانم این محنت کنار خورشید،
این همه دردناک نیست.

ترجمه ی زی زی





Vers les docks, où le poids et l'ennui
Me courbent le dos
Ils arrivent, le ventre alourdi de fruits,
Les bateaux

Ils viennent du bout du monde
Apportant avec eux des idées vagabondes
Aux reflets de ciel bleu, de mirages
Traînant un parfum poivré
De pays inconnus
Et d'éternels étés,
Où l'on vit presque nu,
Sur les plages

Moi qui n'ai connu, toute ma vie,
Que le ciel du nord
J'aimerais débarbouiller ce gris
En virant de bord

Emmenez-moi au bout de la terre
Emmenez-moi au pays des merveilles
Il me semble que la misère
Serait moins pénible au soleil

Dans les bars, à la tombée du jour,
Avec les marins
Quand on parle de filles et d'amour,
Un verre à la main

Je perds la notion des choses
Et soudain ma pensée m'enlève et me dépose
Un merveilleux été, sur la grève
Où je vois, tendant les bras,
L'amour qui, comme un fou, court au devant de moi
Et je me pends au cou de mon rêve

Quand les bars ferment, et que les marins
Rejoignent leurs bords
Moi je rêve encore jusqu'au matin,
Debout sur le port

Emmenez-moi au bout de la terre
Emmenez-moi au pays des merveilles
Il me semble que la misère
Serait moins pénible au soleil

Un beau jour, sur un raffiot craquant
De la coque au pont
Pour partir, je travaillerai dans
La soute à charbon

Prenant la route qui mène
A mes rêves d'enfant, sur des îles lointaines,
Où rien n'est important que de vivre
Où les filles alanguies
Vous ravissent le coeur en tressant, m'a-t-on dit
De ces colliers de fleurs qui enivrent

Je fuirai, laissant là mon passé,
Sans aucun remords
Sans bagage et le coeur libéré,
En chantant très fort

Emmenez-moi au bout de la terre
Emmenez-moi au pays des merveilles
Il me semble que la misère
Serait moins pénible au soleil

Emmenez-moi au bout de la terre
Emmenez-moi au pays des merveilles
Il me semble que la misère
Serait moins pénible au soleil



traduit par ZZ